یادداشت نوجوان | خادمان کوچک
  • کد مطالب: ۲۳۸۵۷۷
  • /
  • ۲۸ تير‌ماه ۱۴۰۳ / ۱۱:۵۲

یادداشت نوجوان | خادمان کوچک

تاسوعاو عاشورا که از راه می‌رسد، هر بار شهر حال و هوای دیگری به خود می‌گیرد. همه‌ی مردم می‌خواهند هرطور که می‌توانند در مراسم عزاداری به سوگواران مجلس عزای امام حسین(ع) خدمت کنند.

پس از نام و یاد خدای بخشنده و مهربان، سلام به همه‌ی شما دوستداران مطالعه، کتاب و دانایی.
امیدواریم که خوب و سلامت باشید و در این روزهای ماه محرم، در کنار بزرگ‌ترهای عزیزتان، در مراسم سوگواری امام حسین(ع) و یاران باوفایش شرکت کرده باشید.

تاسوعاو عاشورا که از راه می‌رسد، هر بار شهر حال و هوای دیگری به خود می‌گیرد. همه‌ی مردم می‌خواهند هرطور که می‌توانند در مراسم عزاداری به سوگواران مجلس عزای امام حسین(ع) خدمت کنند.

هر کسی از اینکه در روز عاشورا نبوده تا به یاری کاروان کربلا برود، از صمیم دل خود اندوهگین و ناراحت است.

دوستداران اهل بیت(ع) در مساجد و حسینیه‌ها مجلس روضه‌خوانی و مداحی می‌گیرند. بعضی‌ هم در گوشه‌گوشه‌ی شهر و روستا، جاده و خیابان، ایستگاه صلواتی برپا می‌کنند و به یاد شهدای کربلا شربت و غذای نذری می‌دهند.

دیشب وقتی همراه بابا به مراسم مسجد محله‌مان رفتیم، از دیدن دوستان هم‌کلاسی‌ام که داشتند از مردم پذیرایی می‌کردند تعجب کردم. می‌دانستم که خانه‌شان از مسجد محله‌ی ما پنج تا چهارراه فاصله داشت، اما آن‌ها به عشق امام حسین(ع) آمده بودند تا در بهتر برگزار شدن مراسم نقشی داشته باشند.

بابا که در گوشه‌ی مجلس نشست، من با خوشحالی به سمت چایخانه‌ی مسجد رفتم و به همه سلام کردم و خداقوت گفتم. از دیدنشان احساس افتخار می‌کردم که چه دوست‌های خوبی دارم!

رضا و سجاد حسابی مشغول چای ریختن و شستن استکان‌ها بودند. جمعیت زیادی به مسجد آمده بود. جلو رفتم و سینی را از دست عرفان گرفتم و گفتم: «بچه‌ها، آن‌قدر امشب جمعیت آمده که در حیاط مسجد هم فرش پهن کرده‌اند. من هم می‌خواهم کمک کنم، با اجازه!»

عرفان گفت: «خیلی هم عالی!»

دوست داشتم شب عاشورا و شام غریبان هم بروم و خادم کوچک مسجد باشم.

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.